یادداشت

اقتصاد سیاسی توسعۀ دانشگاه‌ها و چند پرسش

پرویز صداقت
اقتصاددان و پژوهشگر اقتصاد سیاسی
لزوم خودکفایی دانشگاه‌ها از نظر اقتصادی، یکی از چند دلیل پرتکرار برای طرح‌ شدن موضوعاتی مانند طرح توسعۀ دانشگاه تهران است. برای آنکه بتوانیم به توسعۀ دانشگاه‌ها از منظر اقتصاد سیاسی تأمل کنیم، با پرویز صداقت، اقتصاددان و پژوهشگر اقتصاد سیاسی گفت‌وگو کردیم. او معتقد است خودکفایی مالی دانشگاه‌ها تنها اسم رمزی برای هجوم به آخرین نشانه‌های حیات علمی دانشگاه‌ها است و هر طرح توسعه‌ای شامل سلب مالکیت از گروه‌هایی، ارزش‌افزایی به زمین‌های تملک‌شده، قرارداد با مشاوران و برنامه‌ریزان و... است که رد آن‌ را نه در گفتارهایی مانند اقتصاد دانش‌بنیان، که باید در روابط قدرت در عرصۀ اقتصاد شهری ایران جست‌وجو کرد.

مدتی است که مدام در بحث توسعۀ دانشگاه‌ها، به موضوع خودکفایی اقتصادی آن‌ها اشاره می‌شود. این موضوع که دانشگاه‌های نسل سوم و چهارم دانشگاه‌های خودکفا از نظر مالی هستند، مورد ارجاع مسئولان طرح و مدافعان توسعۀ دانشگاه‌ها است. آیا اساساً می‌توانیم به سمت خودکفایی دانشگاه‌ها پیش برویم؟

به نظر می‌رسد خودکفایی مالی دانشگاه‌ها اسم رمزی برای هجوم به آخرین نشانه‌های حیات علمی دانشگاه‌ها است. ‌اصطلاحِ نسل‌های جدید دانشگاه به معنای تبعیت کامل این نهاد آموزشی از نیازهای سرمایه‌داری متأخر است. سرمایه‌داری نولیبرالی می‌خواهد هزینه‌های دولتی در بخش آموزش به حداقل ممکن کاهش پیدا کند. بنابراین کاهش هزینه‌های بخش عمومی به طور طبیعی دو امر را بر دانشگاه تحمیل می‌کند. نخست، تلاش برای ایجاد محل‌های درآمدی جدید و دوم، تلاش برای کاهش هزینه‌ها. برای ایجاد منابع درآمدی جدیدِ دانشگاه دو راه مرسوم و مصطلح است: یکی کالایی کردن آموزش و ارائۀ آن به طبقاتی که توان مالی پرداخت هزینه‌ها را دارند، و دوم اتکا به منابع مالی بنگاه‌های خصوصی. که هر دو سلسله‌پیامدهای ناگواری بر حیات اجتماعی و نیز حیات علمی دانشگاه‌ها دارد. از سویی امکان آموزش عالی برای طبقات فرودست‌تر جامعه‌ محدودتر می‌شود و در نتیجه شکاف‌های طبقاتی عمیق‌تر و پایدارتر و البته مهلک‌تر می‌شود، از سوی دیگر، دانشگاه ناگزیر می‌شود پاسخ‌گوی نیازهای تأمین‌کنندگان منابع مالی (عموماً بنگاه‌ها و کسب‌وکارهای بزرگ) باشد. در نتیجه، شاهد تضعیف رشته‌های علوم‌انسانی و تقویت رشته‌هایی می‌شویم که پاسخ‌گوی نیازهای این بنگاه‌ها در حوزۀ نیروی انسانی و حوزۀ پژوهشی هستند. پس در سطح جهانی نولیبرالی شدنِ آموزش عالی در چارچوب ایدئولوژی سرمایه‌داری متأخر، سیاستی برای تضعیف استقلال علمی دانشگاه‌ها و تضعیف تفکر انتقادی‌اجتماعی بوده است.

حرکت دانشگاه‌های ایران در این جهت نیز اثراتِ به ‌مراتب مهلک‌تری بر دانش و آگاهی انتقادی و نیز شکاف‌های طبقاتی و اجتماعی خواهد گذاشت. چرا که از سویی، پیش‌تر از طرق مختلف و با انجام اقدامات نامناسب، تفکر انتقادی در دانشگاه‌ها تا حد قابل توجهی کم‌رنگ شده بود و از سوی دیگر، تا یکی‌دو دهه پیش‌تر، برخورداری از آموزش دانشگاهی یکی از راه‌های ارتقای پایگاه طبقاتی بود. بنابراین شاهد تعمیق شکاف‌های طبقاتی خواهیم بود.

تفاوت مهم ایران با بسیاری از دیگر کشورهایی که سیاست‌هایی از این دست را دنبال کرده‌اند، ضعف نهادهای مدنی و امکان اندک مقاومت اجتماعی در برابر این سیاست‌هاست. به هر حال، کشورهایی که جامعۀ مدنی پیشرفته‌تر، احزاب سیاسی مترقی و تشکل‌های استادی و دانشجویی دارند، اجرای چنین سیاست‌هایی را دشوار می‌کنند. چنان که می‌دانید، از این حیث جامعۀ مدنی ایران بسیار نحیف و کم‌رمق است و همین امر امکان اجرای این سیاست‌ها را سهل‌تر و پیامدهای آن بر حیات مستقل علمی و اجتماعی را مهلک‌تر می‌سازد.

برای آنکه بتوانیم به دانشگاه‌های نسل جدید نزدیک‌تر شویم، و هم از حیث علمی و هم از لحاظ شیوۀ تولید اقتصادی که به آن پیوند خورده است، بتوانیم خودمان را نزدیک‌تر به معیارهای جهانی ببینیم، به چه چیزهایی نیاز داریم؟ زیرساخت‌های اقتصادی لازم برای حرکت به سمت دانشگاه‌های نسل سه و چهار چه چیزهایی است؟

اسطوره‌سازی از مفاهیمی مانند دانشگاه نسل سوم و چهارم و مانند آن، بی‌اعتنا به روابط قدرت و مناسبات تولیدی که در پس آن هستند خطرناک است. باید به سمت دانشگاهی برویم که از استقلال علمی برخوردار باشد، از استقلال علمی دفاع کند و در آن روابط شایسته‌سالارانه حاکم باشد و به نیازهای بومی‌مان پاسخ بدهد. این‌ها شرایط اولیه و مقدماتی‌ای هستند که بدون تحقق آن‌ها نمی‌توان گام مهمی به جلو برداشت. باید آموزش عالی برای عموم متقاضیان رایگان باشد، باید نگاه سوداگرانه از دانشگاه‌ها حذف شود، باید تشکل‌های دانشجویی در مدیریت دانشگاه مشارکت داشته باشند. در چنین شرایطی تشکل‌های مستقل دانشگاهیان، اعم از استادان و دانشجویان و سایر کارکنان دانشگاه‌ها راهبری مؤسسات آموزش عالی را بر عهده داشته باشند. اولویت اجتماعی ما این‌هاست. استفاده از انواع شیوه‌های جدید آموزشی مبتنی بر اینترنت و پیوند دانشگاه با نیازهای پژوهشی بومی اعم از بخش‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در چنین شرایطی می‌تواند حاصلی در خدمت جامعه داشته باشد.

از زمان خودکفایی شهرداری تهران، بودجۀ شهر به سمت فروش تراکم رفته است و شیوۀ غالب تولید اقتصادی در تهران بر مستغلات متکی است. میان صحبت‌های مدافعان توسعۀ دانشگاه صحبت از گذار از اقتصاد متکی به مستغلات به اقتصاد دانش‌بنیان می‌شود. این تحول چگونه ممکن خواهد بود؟ آیا تهران می‌تواند از لحاظ شیوۀ تولید اقتصادی شهری دانش‌بنیان بشود؟

این‌ها خطابه‌ها(ریتوریک‌ها)ی ایدئولوژیک برای پنهان کردن مناسبات قدرت در شهر تهران و ایجاد فرصت‌های جدید سودآوری برای بورژوازی مستغلات برای کسب رانت‌های جدید از زمین‌های شهری و ایجاد فرصت‌های جدید سوداگری برای آن‌هاست. اکنون در سرمایه‌داری مبتنی بر اینترنت، وابستگی فعالیت اقتصادی به فضا کمتر شده است. بسیاری از بنگاه‌های بزرگ اقتصادی دیگر نیازی به اشغال فضاهای بسیار گسترده را ندارند، چراکه بخش اعظم نیروی کار آن‌ها به صورت دورکار و به ‌مدد ابزارهای ارتباطی جدید به‌خوبی در خدمت اهداف بنگاه هستند. بسیاری از کسب‌وکارهای بزرگ جدید اساساً نرم‌افزارهایی در فضای مجازی هستند که دیگر نیازی به دفاتر مرکزی بسیار بزرگ و بوروکراسی‌های عریض و طویل ندارند. به‌ویژه بعد از بحران کرونا، این قابلیت اقتصاد جدید که ناشی از فناوری‌های دیجیتالی و اینترنتی بود، کاملاً روشن شد.

سیاست‌هایی مانند فلان طرح توسعه برای دانشگاه برای اینکه «توجیه» پیدا کند، خود را به ادبیاتی مانند دانشگاه‌های نسل فلان و بهمان، لزوم پیوند دانشگاه و صنعت، اقتصاد دانش‌بنیان و جز آن تزیین می‌کند. فراموش نکنید هر طرح توسعه‌ای شامل سلب مالکیت از گروهی، ارزش‌افزایی زمینِ تملک‌شده، قرارداد با پیمانکاران اصلی و فرعی این طرح‌ها و دیگر نکاتی از این دست است که باید رد آن را، نه در گفتارهایی مانند اقتصاد دانش‌بنیان، بلکه در روابط قدرت در عرصۀ اقتصاد شهری ایران جست‌وجو کرد.

از دوران شهرداری کرباسچی در تهران و سیاست‌های ویرانگری که تحت‌عنوان سازندگی در این شهر دنبال کرد، مجموعۀ قدرتمندی از بورژوازی مستغلات، پیمانکاران و مشاوران شکل گرفت که سیاست‌های خود را براساس به حداکثر رساندن رانت زمین شهری دنبال می‌کرده است. این مجموعه، روشنفکران ارگانیک خود را هم دارند که در کسوت استاد دانشگاه و کارشناس، خواه در قالب مشاوره‌ای و خواه به اشکال دیگر، توجیه‌گر استمرار این سیاست‌ها، هر بار با نامی و با توجیهی می‌شود. روزی طرح بازسازی بافت فرسوده مطرح می‌شود برای پنهان ساختن سلب مالکیت و اعیانی کردن بافت‌های شهری، روز دیگر گسترش امکانات مصرف‌کننده پوششی می‌شود برای توسعۀ فضاهای تجاری. امروز هم اقتصاد دانش‌بنیان که اساساً کمترین اشغال فضایی را دارد، خطابه‌ای شده است برای تقویت همین بورژوازی مستغلات و پیمانکاران و مشاوران و روشنفکران ارگانیک آن.

اگر نکتۀ دیگری در حوزۀ اقتصاد سیاسی توسعۀ دانشگاه‌ها به نظرتان می‌رسد خوشحال می‌شویم بدانیم.

به نظر من برای اینکه دانشگاه‌ها در حیات اجتماعی ما نقش مؤثری ایفا کنند، نخست باید نظام حاکم بر گزینش استاد و دانشجو از شکل کنونی خارج شود و مبتنی بر ضوابط شایسته‌سالارانه باشد. دوم باید دانشگاهیان و دانشجویان از امکان تشکل‌یابی برخوردار باشند تا بتوانند ارادۀ جمعی خود را اعمال کنند و سوم هم راهبری و مدیریت دانشگاه‌ها توسط منتخبان این تشکل‌ها صورت پذیرد. در آن شرایط شاید بتوان دربارۀ اقتصاد سیاسی توسعۀ دانشگاه‌ها به‌تفصیل گفت‌وگو کرد.